کتاب مغازه خودکشی

فهرست مطالب

کتاب مغازه خودکشی

اخیرا خیلی کتاب خوندم مخصوصا از پارسال تا الان.به دنبال رشد کسب و کار بودم و اینکه خودمو پیدا کنم و بتونم قدم از فریلنسری به کارآفرینی بردارم. چون فریلنسر ها کار میکنن توی خونه اما متاسفانه تا 80 درصد واسه بقیه اس. مثلا از سایتهای فریلنسری کار بگیرن یا از خونه برای شرکت ها و بازاریاب های تبلیغاتی سایرین کار کنن. در کل اومدم شروع کردم کلی پکیج و کتاب در مورد کسب و کار خوندم. ولی دیگه داشت حوصله ام سر میرفت چون صرفا خوندن و عمل نکردن کافی نیست.

برای کارهای روزمره روزانه (چون نمیتونم بی سر و صدا کار کنم باید حتما یه چیزی تو گوشم باشه) شروع کردم گوش کردن رمان .

رمان اول طبق چیزهایی که شنیده بودم، رمان دنیای صوفی رو شروع کردم ولی اصلا برام جالب نبود. نمیدونم چرا خوشم نیومد یا اینکه خیلی در مورد کائنات و قدرت های ماورایی و صحبت های قدیمی شنیده بودم. تقریبا مثل کتاب ملت عشق بود که به فکر وادارت میکنه اما خب الان ترجیح دادم دیگه گوش نکنم .بعد از چهار پنج تا پادکست گذاشتمش کنار.

اینم بگم اپلیکشن رایگان برای پادکست و کتاب صوتی ، اپ کست باکس هست که میتونید از همه جا دانلود کنید.(castbox) داخلش در مورد هر چی که بخواهید میتونید سرچ بزنید و اگر خوانشی وجود داشته باشه بخونید و بشنوید.

دومین رمان اسمش من پیش از تو بود. این رمان فکر کنم دو یا سه جلد هست که خیلی از کتابفروشی ها یا پیج های اینستاگرام حتما یک یا سه تاشو داره. برای همین دیدم اسمشو و شروع کردم به گوش دادن و بعد یک ساعت از خوانش فهمیدم اصلا اینو فیلمشو دیدم. داستان یک دختری هست که پرستار یک پسر پولدار میشه که قبلا قطع نخاع شده و با اینکه نامزد داره و یک پسر ورزشکاره اما عاشق این پسر میشه و یک مدت باهاش هست و نامزد میشن اما بعد پسره تصمیم میگیره به زندگیش خاتمه بده چون کلا معلول بوده حتی دستاش رو نمیتونسته تکون بده و از این زندگی متنفره و از یک شرکت میخواد که براش عملیات خودکشی رو انجام بده. (اینا رو گفتم چون بدونید از کدوم فیلمه حالا اسمش رو یادم نیست شاید هم اسم همین رمان بوده ) در کل اینم گذاشتم کنار .

تا اینکه یادم اومد یک هفته قبلش اسم کتاب مغازه خودکشی رو شنیدم از کسی و قبلا هم شنیده بودم، سرچ زدم و دیدم با خوانش بازیگر هوتن شکیبا به مدت سه ساعت هست. توی دو سه روز بهش گوش دادم و تمام شد خلاصه داستانش اینه :

یک خانواده بودن یک مغازه داشتن برای فروش وسایل خودکشی. که اگر کسی میخواد خودشو بکشه راه حلشو بهش بدن که حتما بتونه. این خانواده یک زن و شوهر با سه تا بچه هستن . بچه اول یک دختر هست 17 – 18 ساله و دومی یک پسر هست 15 ساله و سومی یک پسر دیگه به اسم آلن و 11 ساله .

مادر و پدر این خانواده هم خودشون افسرده هستن هم داستان هایی تعریف میکنن برای بچه هاشون که افسرده بشن و مثال از بدی های دنیا و اخبار روز میگن . مثل جنگ و تورم و و..

حتی هر شب برای بچه ها داستان افراد معروف که خودکشی کردن تعریف میکنن که یک روزی شاید خودشون خواستن انجام بدن اما پسر آخر که آلن هست اصلا افسرده نیست و خیلی هم خوشحاله . دائم شعر میخونه و نقاشی های شاد میکشه و این تو خانواده برای همه عجیبه و از دستش عصبانی هستن.

طی داستان نویسنده از وسایل و روزمرگی ها و آدم هایی که میان سر میزنن به مغازه و امکانات بیشتر شرح میده یا مثلا پسر اول که مخترع هست و برای مغازه شون وسایل میسازه و تخیلاتش رو میگه.یکی از خلاقیت هاش ساخت شهر بازی مرگ هست که هر کسی بره داخلش و سوار وسایل بشه و کشته بشه .

یا داستان عاشقانه دختر خانواده که اول مادرش بهش میگه اصلا نمیتونی عشق رو تجربه کنی و زندگی کنی چون تپل و زشت هستی ولی وقتی بزرگتر میشه پسر کوچیکه میگه نه تو هم خوشگلی هم میتونی زندگی خوبی تجربه کنی و یک شال ابریشمی بهش میده و بهش اعتماد بنفس میده اینم عاشق نگهبان جوان قبرستان میشه و باهاش نامزد میکنه.

شاد بودن پسر آخر روی همه تاثیر میزاره (حتی میگفت فقط نیمه پر لیوان رو میدیده و برای همین مجبورش میکردن بشینه و اخبار ببینه و بفهمه چقدر دنیا بد هست ولی چون سرخوش بوده میگفت اگر بشنوه یک هواپیما با 250 نفر سقوط کرده و فقط سه نفر زنده موندن پسر از زنده موندن اونا خوشحال میشه و میگه ببینید این دنیا چقدر جالب و عجیبه) و پسر اول که میگرن داشته و بی اشتها و لاغر، کم کم غذا خور و شاد میشه و مغازه کم کم تبدیل به مکان برای آدم های شاد میشه. پدر خانواده یکی دو هفته مریض میشه و تو این مدت همه چیز تغییر میکنه و بعد که میاد توی مغازه میبینه وسایل کم کم از وسایل مرگ بار به شادی آور تبدیل شدن.

یک مشتری میاد برای خرید و ازشون میخواد که برای سران بزرگ 40 تا سم بده . ولی پسر بچه کوچیک گویا سم ها رو عوض کرده و گاز خنده آور گذاشته بوده و توی یک برنامه که قرار بوده دسته جمعی خودکشی کنن همه از اون آب میخورن و کلی خاطرات چرت و پرت تعریف میکنن و کسی نمرده و این باعث شده که دردسر به بار بیاد.

پدر خانواده میفهمه کار پسر کوچیکه و دنبالش میکنه بزنش ولی خانواده داشتن وساطت میکردن که اتفاقی نیوفته و پدر کشته نشه اما پسر زیر پاش خالی میشه و پرت میشه پایین و میمیره. همه میگن با اینکه سن کمی داشت و مرد اما اون پسر حداقل رسالت خودشو رسوند و همه شاد شدن و مغازه خودکشی از بین رفت.

به نظرم داستان قشنگی هست و برای سرگرمی ارزش گوش دادن داره و دونستن کل این داستان باعث نشه که اگر وقتشو دارین گوش نکنین یا نخونین.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *