اولین چیزی که عاشقشم توی این سایت و منو ترغیب به نوشتن میکنه، اینه که فقط هر چی که میدونم و میخوام رو بدون هیچ حاشیه و دردسری میگم و نیاز به ساخت عکس و اصول سئو نداره. و جالبه بگم اینقدر بازخورد این سایت خوب بوده که وقتی رفتم روی هاستم نگاه کردم دیدم 10 تا دامنه دیگه هم دارم اما هیچ کدوم خیلی بازخورد خوبی نداره. میدونی چرا؟
چون داریم جدی زندگی میکنیم انگار اوووووووو که چه خبره. باید اصول بسازیم و بریم جلو. خلاصه که اینو شاید قبلا دوباره گفتم ولی بازم میگم “جدی نباشیم. خودمون باشیم بالاترین بازخورد مثبت رو خواهیم داشت.
خب بریم سر اصل مطلب :
کسب درآمد و شغل در عصر امروز
اصل مطلب اینه که : قدیما باید درس میخوندن و میرفتن شاغل میشدن توی دولت اگر نه یک مغازه سر کوچه نهایت دوتا کوچه بالاتر میزدن. این برای سه نسل قبله.
کم کم زمان ما دهه هفتادیا دیگه ور افتاد و رفت سمت اینکه بیا و هم درس بخون هم شاغل شو. یعنی خودت شغلتو بساز . یک مهارت داشته باشی دیگه نیاز به هیچی نداری یک تبلیغ کوچیک کنی مشتری پیدا میکنی. که البته همینم خیلی ها متوجه مفهوم نشدن و رفتیم مرحله سوم.
حالا تو نسل سوم یا همین مرحله سه : اینطوریه که باید درس بخونی ، مهارت یادبگیری ، مشتری گرفتن هم یادبگیری . ابزارها خیلی زیاد شده و شاید خبر خوب و هم خبر بدش ابزار و زمینه های زیاده که انتخاب و اجرا رو سخت تر میکنه.
من خودم دیگه رفته تو سال دوازدهم کارم. من تمام لایه های سایت بخصوص پی اچ پی و وردپرس رو فولم اما …. مشتری و قیمت مناسب رو نمیگیرم میدونی چرا؟ چون مرحله آخر و مهمش رو دست نگرفتم. قطعا خیلی ها به جاهای خوبی رسیدن اما تعدادش زیر بیست نفره تو ایران. وخیلی ها مثل من فریلنسر یا کارمند یا یک کارمند فریلنسر هستن.
پس در نتیجه برای نتیجه بهتر دارم میرم سمت دیجیتال مارکتینگ (البته فقط کسب مهارتهای لازمه برای برندسازی شخصی و فروش بالاتر) .بالاخره این فروش بالاتر یک چیزی داره که بهش نرسیدم. یک فوت کوزه گری هست که باید بهش رسید .
از این به بعد این مهارته رو که دارم کسب میکنم توی این سایت هم شیر میکنم کسی دوست داشت بهش برسه. صفحه اینستاگرامم هم هست که خواستین میتونید خلاصه ترشو ببینید. چون در حین دیدن فیلم این صفحه رو میسازم و هر چی کلامی تر باشه توی اینستا استفاده میکنم.
یک سری کتاب هم که خوندم و خلاصه و نظرمو در موردش گذاشتم موارد زیر هست اگر دوست داشتین یک نگاه بندازین.
- کتاب مغازه خودکشی
- کتاب با چرا شروع کنید – سایمون سینک
- کتاب پاستیل های بنفش
- کتاب ملت عشق
- کتاب وقتی نیچه گریست
مهارت بازاریابی
خب توی این ویدئو که نگاه میکنم میگه کلا بحث اهداف بازاریابی بر اساس سه نوع میشه دسته بندی کرد. قبلش بگیم که هدف باید داشته باشیم که بدونیم نقطه مقصد کجاست. و حس میکنم این همون تارگت زدنه که من معمولا حتی اگر گذاشته باشم دیگه سمتش نرفتم و براش قدمی برنداشتم. مثلا اگر من میگم میخوام آزمون آیلتس نمره 7 بگیرم باید یک سری تایم گذاشته باشم که شروع به یادگیری کنم یا نه؟ نمیشه که بگم عه چرا نرسیدم وقتی هفته ای چهار ساعت هم کار نکرده باشم.
خب اهداف سه گانه در بازاریابی محتوایی شامل :
- اهداف بازاریابی ( منظور مثل کمپین ها که فقط یک تعداد محصول مشخص و یک تایم مشخص باید فروش انجام بشه غیر فروش هیچی داخلش مهم نیست)
- اهداف ارتباطی (این همون مسئله برندسازیه که توی شبکه های اجتماعی و … صورت میگیره)
- اهداف فنی (اینجا دقیقا مشخص میشه که به چی برسیم در چه مدتی مثلا 10 هزار فالور در سه ماه یا …)
کسب و کارها هم معمولا از دو منظر بررسی میشن یعنی توی دو دسته قرار میگیرن :
- B to B : بیزینس به بیزینس
- B to C : بیزینس به مشتری
این مفهوم ساده اس اما بازم باید جا بیوفته چون توی انتخاب راه بازاریابی خیلی میتونه کمک کنه.حالا منظور چیه؟ منظور اینه بیزینس به بیزینس یعنی یک کسب و کاری برای یک کسب وکار دیگه خدمات یا محصولات میسازه. مثلا من یک طراح سایتم و سایت میسازم برای یک کسب و کار دیگه که باهاش کسب درآمد کنه. یا کسی که پنل پیامکی میخره و میفروشه. دوتا کسب و کار.
مفهوم دوم یعنی یک کسب و کار که برای یک مشتری مستقیم داره فروش میکنه مثل مغازه دارها که با مشتری اصلی در ارتباطه و کالا رو میرسونه.
حالا نتیجه دوتا تیتر بالا این میشه که : برای بازاریابی از نوع ارتباطی : برای کسب و کارهای نوع یک (B To B) معمولا شبکه های اجتماعی برند میسازه و جنجال ایجاد میکنه مثل اینستاگرام و توییتر اما فروش رو ایجاد نمیکنه. برای این افراد بیشتر لینکدین جواب میده. اما برای کسایی که نوع دوم هست فقط یکم خلاقیت داشته باشن راحت میتونن یک محتوای ویروسی تولید کنن و افراد زیادی ارتباط بگیرن و اعتماد و در نهایت فروش رو بسازن.
تفاوت بین مخاطب و مشتری
مشتری که مشخصه دقیقا کسی هست که داره خرید میکنه ولی مخاطب ما کسیه که محصول رو میشناسه و مصرف کننده هست یا میتونه توی خرید بقیه موثر باشه. در واقع مخاطب کسیه که ممکنه خودش خرید نکنه اما در خرید موثر هست. نمونش مثل مادر و پدر که برای کودک خرید میکنن مثل پوشک و لباس و …
مخاطب شناسی
قاعدتا برای فروش باید بدونیم به کی میخواهیم بفروشیم. اینجاست که موضوع پرسونا (به معنی چهره اجتماعی فرد یا برند در دنیای خارجی) هست مواردی نظیر : اسم، جنسیت، سن، تحصیلات، وضعیت تاهل، موقعیت شغلی، وضعیت اقتصادی، الگوی فکری، الگوی زندگی دیجیتالی، الگوی مطالعاتی، الگوی خرید، تفریحات، مهارتها، اعتقادات، چالش ها، دغدغه ها، ترجیحات، اولویت ها و … را برای یک و فقط یک مخاطب ارائه می دهد.
بعد از مفهوم پرسونا یک مفهوم دیگه هست به اسم سگمنت : درواقع به یک بازه سنی یا یک بازه از یک نوع سنجش خاصی قرار میدن. مثلا افراد بین 35 تا 45 سال. که بتونیم این افراد رو بشناسیم بیشترو متصور بشیم و برای اونها محتوا تولید کنیم. اما پرسونا دقیقا برای یک شخص خاص هست و بازه نیست.
یک بیزینس تا پنج پرسونا میتونه داشته باشه. (اگر نفهمیدین نگران نباشین کم کم براتون جا میوفته مفاهیم.)
چطوری به این سگمنت و پرسونا برسیم؟
از خود کسی که ازت خرید کرده یا داره همون محصول رو تهیه میکنه مستقیم بپرسیم. حالا این کار میتونه چند تا روش داشته باشه. ممکنه بخواهین تلفن بزنین یا ممکنه یک گروه از مجموع چند مشتری بسازیم و یک بحث ایجاد کنیم و از تبادل نظر افراد یک جمع بندی برسیم.
داخلش یک نمونه پرسونا نوشته بود و به عنوان تمرین منم میخوام این نمونه پرسونا رو بنویسم :
مثلا اول از خودم : ندا 31 سال سن دارد. فریلنسر هست و در منزل هوم آفیس دارد و کار میکند. تایم مشخصی برای کار ندارد. (جالبه خودم واسه خودم سختمه بگم بعد طرف میگه از بقیه بپرس قطعا اون شخص هم به عادت های خودش خیلی واقف نیست و دقت نمیکنه و احتمالا اینا رو باید یک پرسشنامه بسازیم و ازش بپرسیم . چه کشف بزرگی )
ندا تا مقطع کارشناسی نرم افزار تحصیل کرده. کارش طراحی وب سایت هست . هم به محصولات دیجیتال علاقه شدیدی دارد هم اینکه اصلا لازمه کارش هست مثل لپ تاب و گوشی و انواع گجت های الکترونیکی مثل هدفون و … . این شخص خیلی اعتقادات بالایی ندارد و بلکه نفی میکند. اهنگ زیاد گوش میدهد ولی تلویزیون اصلا نگاه نمیکند. یوتیوب گردی برای برخی موارد خاص میرود و اهل کتاب هست هم صوتی هم فیزیکی. فیلم های شبکه خانگی کمدی یامسابقه ای میبیند. هم فیلم های مربوط به کسب و کار و چالش انگیز و …
در اصل نباید خودمون انتخاب میکردیم ولی من انجام دادم خواستی شما هم تمرینی خودت یا یک شخص دیگه رو بنویس.
چند نکته مهم برای برندسازی :
این موارد از چک لیستم نوشته بودم گفتم مجدد یادداشت کنم هم محتوا به روز بشه هم خودم محتوا رو داشته باشم و شاید به درد کسی هم بخوره. چون چک لیستش از محتواهای آموزشی پولی بود که یک جا یادداشت کرده بودم.
نکته اول: برای هر شغل باید یک خاصیت منحصر به فرد براش گفته بشه . یک مزیت رقابتی که بشه محصول رو از سایر محصولات یا خدمات جدا کرد. این مزیت باید چیزی باشه که بقیه نگفتن یا ما باید براش بسازیم . مثلا برای مایع ظرفشویی یک شرکت خاصیت سفید کنندگی و یا یک شرکت دیگه به خاصیت درخشندگی اشاره میکنه.
مثلا دیگه مثلا برای ماکارانی ، شرکت معروفی به آرد سمولینا اشاره میکنه که این خاصیت در واقع توی همه آرد ها هست، و درواقع یک ویژگی خاص و منحصربه فرد یک کمپانی نیست .
این مزیت رقابتی که داخل شعار هم ازش استفاده میشه رو اگر برند باشیم نباید عوضش کنیم. یه طوری اون اوایل باید انتخاب بشه که بعدا نیاز به تغییر نشه. چون عوض کردنش هزینه بسیار زیادی داره .
چطوری میشه مزیت رقابتی خوب پیدا کنیم؟
بعضی چیزا الزامیه مثل داشتن یک پیک برای یک رستوران. یک پله بالاتر از این سطح انتظارات یا خیلی کف انتظارات باشه که بهش اشاره کنیم میشه مزیت خوبی به حساب بیاد. یا نکته ای که اصلا کسی تاحالا بهش اشاره نکرده باشه.
نکته مهم که باید در انتخاب شعار دقت کنیم اینه مردم احساسی تصمیم میگیرن اما با منطقشون پوشش میدن.برای همینه که کپی رایتر ها (کسانی که متن های تبلیغاتی مینویسن میگن : دلیل باید بدیم تا مشتری از ما بخره ) مشتری بدون دلیل یا مشابه با سایرین باشید خرید نمیکنه .
رقابت یا فضای رقابتی
برای هر موضوعی در فروش باید به فضای رقابتی یا رقبا باید دائم بررسی کنید. اینکه رقبا کیا هستن چون گاهی رقبا هم در خدمات هم در محصولات یکی هستند یا فقط در سایت محتوا رقیب هستند. مثلا یک مثال واضح سایت دیجیاتو و دیجیکالا هست. دیجیتاتو فقط مجله دیجیتالی داره و میخواد رتبه اول سئو و گوگل خودشو حفظ کنه. ولی دیجیکالا میخواد رتبه یک سئو باشه تا کالا بفروشه.
تولید محتوا از تم یا درون مایه کسب و کار
برای تولید محتوا یا نوشتن مزیت و شعار تبلیغاتی باید تم یا درون مایه رو پیدا کنیم . این مزیت رقابتی از تم یا درون مایه یک کسب و کار در میاد. قالبا هم بین یک تا سه کلمه هست. مثلا علی بابا از این سه کلمه استفاده میکنه : بلیط ، سفر، گردشگری . یا شتاب دهنده ها از تکنولوژی ، کسب و کار و نوآوری استفاده میکنه.
همه ی محتوا بر اساس همین کلمات ساخته میشن. نباید بیشتر از اینها چیزی دربیاد . مثلا برای سایت علی بابا دیگه از کلمه قیمت دلار و تاثیرش توی سفر و … نباید محتوایی ساخته بشه.
سه منبع برای پیدا کردن محتوا و درون مایه محتوا
چون قالب موضوعات محتوا از درون مایه نشات میگیره و سه منبع اصلی برای استخراجش که میشه بدست آورد موارد زیر هست :
- گفتگو با مخاطبان
- واژه ها و اصطلاحات پرجستجو
- اتاق فکر
متداول ترین انواع و قالب های محتوا
متن : مقاله ، کپشن ، کتاب الکترونیک ، خبر
تصویر : رئال ، کاریکارتور یا کارتون ، اینفوگرافیک ، مینی اینفوگرافیک
صدا : پادکست
ویدئو : رئال ، موشن گرافیک ، استاپ موشن ، تلفیقی