شروع کارم به عنوان طراح سایت از کجا بود؟

فهرست مطالب

سلام من یک طراح سایت هستم تقریبا ده ساله که کارم اینه هم طراحی سایت هم برنامه نویسی حالا در ادامه بیشتر توضیح میدم…
اصلا چی شد که دارم مینویسم؟

الان که تیر ماه هست تقریبا 4 ماه پیش که عید نوروز بود من یک سر رسید هدیه گرفتم که برای امسال بود. البته هر سال یا یکی میخریدم یا یکی بهم هدیه میداد ولی اینبار فرق میکرد .

ما هر سال اولش کلی با خودمون میگیم که از امسال و اول سال میخوام فلان کار رو انجام بدم و اینا بخاطر همین سال قبلش که سررسید گرفته بودم اولش یکم چیزی نوشته بودم از خواسته هام از اینکه میخوام به چیا برسم و خواسته ام چی بوده و چیکار میکنم و اینا و گذاشته بودمش کنار.

بعد تو بهمن بود که یکبار دنبال چیزی میگشتم رسیدم به اون سر رسید که کنار گذاشته بودمش. یکم نشستم حدود 20 یا 30 صفحه متفرقه نوشته بودم رو خوندم دیدم چقدر لذت داره. چقدر جالبه که به بعضی چیزا که میخواستم برسم رسیده بودم و الان اصلا دیگه اونا دغدغه ام نبود.

این شد که تصمیم گرفتم برای امسال هم سفت و سخت تر کامل حتی شده روزمره هیچی نشده باشه از خودم بگم و گاهی عصبانی بودم میرفتم کلی ذهنمو خالی میکردم(البته ناگفته نمونه که باید عین هر چی میپرستین ازش مراقب کنید چون دست کسی بیوفته دیگه هیچی 🙂

تا الان که 4ماه از عید گذشته تقریبا هر روز نوشتم یا شاید گاهی نشده که تایم بزارم دو روز یا سه روز بعد برای اون چند روز هم نوشتم و خیلی احساس آرامش بهم دست داد. کلا از نوشتن دیدم لذت میبرم و یکبار که چشمم خورد به این سایت ویرگول گفتم شاید باحال باشه حداقل یک سری چیزا که برای خودم هست و اتفاق افتاده رو بنویسم و به درد بعضیا بخوره.
من کی هستم؟

والا فرد خاصی نیستم ولی خب تجربه خوبی دارم (البته خودم که راضی ام :)) چون معمولا آدما به یک مقطعی که میرسن از همه چیز مینالن میگن همه زندگی و تایم رو از دست دادیم ولی من همیشه میگم حداقل تا این لحظه بهترین خودم بودم و بهترین حالتی که برای من میتونست باشه رو زندگی کردم.

ندا هستم ، حدودا سی سالمه ، لیسانس کامپیوتر دارم (البته کاردانی برق ICT بودم ) از اواسط سال 90 دارم کار میکنم و همین حرفه خودم که الان مشغول هستم و البته متاهل .

کارم چیه؟ برنامه نویس و طراح وب سایت اواخر هم به دیجیتال مارکتینگ و سئو علاقه پیدا کردم ولی اینقدر پیچیدگیش زیاده که فقط ترجیح میدم برای استفاده از برندینگ برای خودم استفاده کنم ، فعلا قصد کار برای بقیه رو ندارم.

کتاب خیلی دوست دارم ، پارسال تابستون حدود 19 تا از یک جا و دوباره 10 تا از یک جای دیگه و تقریبا 30 یا 35 تا خرید کردم و حدود 20 تاشو تا الان خوندم.

یک نکته مهم برای کتاب بگم به عنوان کسی که تو این تایم (به نظر خودم که خیلی تعدادش خوبه چون من خیلی پادکست و مستند و دوره آموزشی هم نگاه میکنم اهل سوشال هم نیستم زیاد نهایت یک ربع بتونه سرگرمم کنه) آقا به هیچ وجه مثل من کیلویی کتاب نخرین تازه خیر سرم من کتابی که خریدم یک لیست از کتابهای معروف و پر فروش بودن ، باید و باید و باید کتابها مثل فیلم از کسی که خونده پیشنهاد بگیرین نه اینکه فقط تو اینستاگرام یا وب سایت معرفی کردن.

خب اولین تجربه من از کسب درآمد واقعی تو محیط واقعی

قبل اینکه برم سمت کامیپوتر وقتی داشتم کاردانی میخوندم ترم چهارم رفتم دنبال کار.

یک شرکت پیدا کردم که کارشون مونتاژ قطعات الکتریکی بود. یادم نیست از چه طریقی ولی اون زمان بیشتر روزنامه مد بود قسمت نیازمندی ها از این اینا که دورش خط میکشن :)))))

خب قاعدتا کار پیدا کردن زمانی که فقط میدونی تنها دانشت اینا بدونی مقاومت چیه خیلی سخت بود (البته در حد همون دانشگاه) خلاصه روز اول رفتم و اون بنده خدا گفت بیایین یک تست بدین من رفتم اولین بار هویه گرفتم دستم و اصلا بلد هم نبودم البته تا جایی که یادمه خودشون گفته بودن نیروی معمولی میخوان تا یادش هم بدن . من تست دادم وبرگشتم خونه قرار بود خبر بدن یکی دوبار دیگه تماس گرفتم خبر ندادن و تا اینکه دوباره حضوری رفتم و اونجا نشستم خیلی سمج گفتم خبر بدین دیگه :)))))))))

گفت باشه ولی ما دو نفر رو میخواهیم گفتم اوکیه من میرم به دوستام میگم کسی اومد خبر میدم که یکی دیگه از هم دانشگاهیام گفت ایول منم میام . البته چون هم دانشگاهیم بود و یک ترم دیگه مونده بودیم با هم خیلی خوش میگذشت دختر خیلی خوبی بود ولی سر کار یکم به مشکل خوردم اون کارآموزی دانشگاه شرکت مخابرات برداشته بود ساعت 3 ظهر میومد تازه شرکت ولی میگفت کار رو همه رو انجام نده (چون ما کارمون پروژه ای بود یعنی مثلا یک تابلو ال ای دی درست میکردیم اون تابلو فقط حساب میکردن با ما فکر کنم متری بود) منم تا از 9 صبح اونجا بودم تا 9 شب چون کار زیاد داشتن ولی همشون قیمتش مناسب در نمیومد.

در کل من سه ماه اونجا کار کردم شد 400 یا 450 هزار تومن کلا البته اون زمان کم نبود که بشه گفت ارزش نداشته یا خرجش در نمیومد. ساندویچ دانشگاه بود 700 ت .

خلاصه که ما با هم به مشکل خوردیم و دلخوری پیش میومد و به نظرم خودخواهی بود که اون نیست باید براش صبر میکردم و من بیکار مینشستم . یک روز برگشتم خونه لپ تاب رو گذاشتم جلوم دقیقا ساعت 9 شب بود که یک آگهی دیدم بهشون ایمیل زدم و گفتم شرایطتون چطوریه ده دقیقه بعد جواب دادن با کلی تعجب که ایول عجب آنلاین ، ازشون خواستم یک وقت مصاحبه بدن و حضوری رفتم متاسفانه مسیرش خیلی دور بود یعنی با اتوبوس هر روز باید یک ساعت و نیم رفت و آمد میکردم بعد دانشگاه هم یک سمت دیگه بود تقریبا یک مثلث رو هر روز دور میزدم تو شهر ، خود اون شخص هم گفت ببین تایم رو در نظر بگیر این مسیر سخته اما چون کار شون خیلی برام جالب بود گفتم ببین شما سر قله قاف هم باشی من میام . گفت اوکی

دفتر کوچیکی بود اصلا پرستیژی هم نداشت که بگم خیلی قشنگ بود بخاطرش رفتم نه . فقط چون کارشون کامپیوتر بود و من عاشق کامپیوتر شدم .

وای بچه ها فکر کنم زیاد نوشتم و حوصله سر میبره بقیه رو میزارم فردا دوباره تو یک پست دیگه بنویسم 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *